اکنون اساتید فلسفه به ابرقهرمانان و کمیکاستریپها به عنوان ابزارهای فوقالعادهای درک بهتر مباحث پیچیده اخلاقی که قرنهاست ذهن فلاسفه را به خود مشغول ساختهاند، مینگرند.
سالهای سال است که هواداران بتمن به نکتهای فکر میکنند که شاید کلیدیترین رمز کمیکاستریپهای شوالیه سیاهپوش باشد: آخر چرا بتمن دشمن شماره یک خود یعنی جوکر را نمیکشد و خودش و دنیا را از شر این قاتل رواننژند رها نمیکند؟
در حقیقت این دو کاراکتر مدتهاست که درگیر یک بازی موش و گربه کشدار شدهاند: جوکر همیشه دست به جنایت میزند، بتمن با مشقت فراوان او را شکست میدهد و به زندان میاندازد و سپس جوکر برای هزارمین بار از زندان میگریزد. آیا واقعاً سادهتر و مفیدتر نبود اگر بتمن جوکر را میکشت؟ چه چیزی مانع او میشود؟
(بتمن در حال خفه کردن جوکر – بازی ویدیویی . جوکر انسانی روان پریش است و شاید سیاهترین کاراکتر عالم کمیک استریپ باشد. او هیچ هدف خاصی در زندگی ندارد. کتک میخورد ولی همچنان میخندد. او انگیزهای هم ندارد، نه پول نه ثروت نه احترام و نه قدرت و جاه و مقام. او فقط وقتی لذت میبرد که جهان بسوزد و برای این کار هر کاری میکند. به نظر شما آیا به نفع بشریت نبود اگر بتمن خیلی وقت پیش چنین موجودی را میکشت؟)
اما این تنها هواداران کمیکاستریپ نیستند که به سؤالاتی از این دست میاندیشند و امروزه مضامین مشابهای در تعداد فزایندهای از کلاسهای درس فلسفهی مورد بحث و گفتگو قرار میگیرد. در واقع مطالعات فرهنگی و رسانهای راه را هموار کردهاند تا دانشگاهها فرهنگ پاپ و مباحث مربوط به آن را وارد برنامه درسی خود کنند.
در نتیجه اکنون اساتید فلسفه به ابرقهرمانان و کمیکاستریپها به عنوان ابزارهای فوقالعادهای در درک بهتر مباحث پیچیده اخلاقی که قرنهاست ذهن فلاسفه را به خود مشغول ساختهاند، مینگرند. به عبارتی دیگر، ابرقهرمانان باعث شدهاند تا دانشجویان به دروس و مفاهیمی علاقمند شوند که پیشتر تنها خوراک آدمهای خشک و عصا قورت داده پنداشته میشدند.
ویلیام ایروین از اساتید فلسفه در کینگ کالج پنسیلوانیا، ویرایشگر کتبی در زمینه فلسفه است که در آنها فصولی تحت عنوان «بتمن و فلسفه» و «مردان ایکس و فلسفه» یافت میشود. به عقیده او هیچ چیز عجیبی در بکارگیری ارجاعات برگرفته از فرهنگ پاپ به منظور تشریح تئوریهای دشوار وجود ندارد.
او در این باره میگوید: “این دقیقاً همان کاری است که فلسفه از ابتدا قصد انجامش را داشته است. در واقع سنگ بنای فلسفه با سقراط و جلسات او در خیابانهای شهر آتن نهاده شد، جایی که او سعی میکرد پیام خود را در قالب مردمی و به زبان ساده، همهفهم و با بهرهگیری از تشبیهات و تمثیلهای مرتبط با زراعت و اسطورههایی قدیمی به مردم عادی منتقل نماید. در حالیکه در طی قرون گذشته فلاسفه به محافل آکادمیک رانده شدند و چنان واژگان پیچیده و کلام غامضی خلق کردند که حتی دانشجویان سال آخر فلسفه هم ناآشنا میباشد، مثل همین «اخلاق فریضهشناسانه» (Deontological Ethics) که مبحث درهمبافته و گرهداری است”.
کریستوفر بارتل استادیار فلسفه در دانشگاه دولتی آپالاچیان (Appalachian State University)، از دانشجویان خود میخواهد تا رمان گرافیکی مشهور آلنمور یعنی «نگهبانان» (Watchmen) را بخوانند تا بتوانند بهتر به مسائل مربوط به متافیزیک و معرفتشناسی (Epistemology) بپردازند. او در کلاسهایش از کاراکتر «دکتر منهتن» در نگهبانان که ادعا میکند همهچیز از جمله روان انسانها از طریق علیت (Causality) مقدر شده است، بهره میگیرد. او با این کار تلاش دارد تئوریهایی مثل جبرگرایی (Determinism) یا اراده آزاد (Free Will) و مسئولیتهای اخلاقی که چنین جهانبینهایی ایجاب میکنند را بهتر تدریس کند. به عقیده آقای بارتل، دوره درسی او که «فلسفه، ادبیات، سینما و کمیکاستریپ» نام دارد، وسیلهای خارقالعاده در جذب دانشجویان به سوی فلسفه است و باعث شده تا تعداد دانشجویانی را که وارد رشته فلسفه میشوند و در آن باقی میمانند و ترغیب میشوند تا در آیند نیز به آن بپردازند، روز به روز افزایش یابد. او میگوید: “من اغلب از دانشجویان میخواهم آثار افلاطون، ارسطو و هیوم را به عنوان درآمدی بر فلسفه بخوانند. آنها اغلب ابتدا از مباحث خوششان میآید ولی خیلی سریع به دلیل پیچیدگی مطالب، فراری میشوند. اما کمیکاستریپ میتواند توضیحات و نمونههای بسیار خوبی را به آنها بدهد، بدون آنکه کسی را با پیچیدگیهایش بترساند”.
به عقیده وی، همیشه دانشجویانی هستند که تصور میکنند چنین دورههایی جان میدهند برای گرفتن نمره ۲۰، اما آنها خیلی زود متوجه میشوند که کمیکاستریپ با وجود ماهیت مفرحش، مایههای کاملاً جدی دارد که شوخی بردار نیست.
برای آقای کریستوفر روبیچاد که در دانشگاه هاروارد درس میدهد، مکاتب فکری بر آمده از کمیکاستریپهای ابرقهرمانانه میتوانند به مردم کمک کنند تا با سردرگمیهای اخلاقی به گونهای کاملاً ملموس و در عینحال غیرشخصی، مواجه شوند. او از دانشجویانش میخواهد تا خود را جای پیتر پارکر (هویت مخفی اسپایدرمن) بگذارند و تصور کنند که ناگهان مثل او صاحب نیروهای فوق بشری شدهاند. سپس از آنها میپرسد: ” آیا اکنون برایتان نوعی تعهد اخلاقی به وجود آمده است که از این نیروهای جدید برای کمک به دیگران استفاده کنید یا خیر؟”
آقای روبیچاد در ضمن در یکی از مقالات به چاپ رسیده خود از پرسش فوق استفاده کرده است تا درباره نتیجهگروی (Consequentialism) یعنی نگرشی که طبق آن اخلاقی بودن یک فعل تنها به وسیله نتایج آن فعل تعیین می گردد، کنکاش نماید. او در مقالهاش مینویسد: “یک نتیجهگرا احتمالاً در پاسخ خواهد گفت که پیتر پارکر مسئولیتی اخلاقی دارد تا اسپایدرمن باشد زیرا این تصمیم او منفعت جمعی را به ارمغان میآورد. اما باید در نظر داشت که پیتر پارکر در ضمن یک دانشجوی مستعد و با آینده نیز میباشد، بنابراین یک غیر نتیجهگرا (Non-Consequentialist) میتواند ادعا کند که دستیابی او به حرفهای مرتبط با چنین استعدادهایی میتواند فینفسه گزینهای مناسب و مشروع برای او باشد و در حقیقت وظایف اسپایدرمنی او هستند که همواره سدی راه شکوفایی استعدادهای علمی او شدهاند”. از یاد نبریم که سردرگمیها و دلمشغولیهایی از این دست همیشه جوهره اصلی ماجراهای کمیکاستریپی پرطمطراق اسپایدرمن را در ۴۸ سال گذشته شکل داده و باعث شدهاند تا این کاراکتر محبوبترین ابرقهرمان مارول کامیکس و یکی از شناختهشدهترین مظاهر تخیلی عصر معاصر لقب گیرد. در ضمن حضور اسپایدرمن در عرصههای مختلف سرگرمی مثل سینما، انیمیشن و بازیهای رایانهای موجب شده تا دلیل دانشجویان و مخاطبان عام کاملاً با او آشنایی داشته باشند.
مجله اسپایرمن شگفت انگیز – جولای ۵۰
(برخلاف بسیاری از ابر قهرمانان دیگر، پیتر پارکر هرگز دل خوشی از نیروهای فوق بشریاش نداشته و حتی گاهی آنها را به منزله نوعی نفرین تلقی کرده است زیرا نزدیکان او همواره در معرض خطر قرار دارند ولی او قویاً باور دارد که “قدرت زیاد مسئولیت زیادی به همراه دارد”. سؤال این جاست که آیا او حق ندارد هویت اسپایدرمن را رها کند و زندگی آرام و بیدغدغهای داشته باشد؟ پس مسئولیت او در قبال خودش چه میشود؟)
البته آقای روبیچاد از دانشجویان خود میخواهد تا در این سطح متوقف نشوند و چارچوبی که فراگرفتهاند را برای تصمیماتی که در زندگی شخصی و حرفهای خود میگیرند، بکار ببرند. او میگوید: “اخلاقیات از مقولات دشوار در تدریس است زیرا آموختنیهای آن برای بسیاری از دانشجویان جنبه شخصی پیدا میکند. اما اگر در آغاز مثالها و نمونههای تخیلی و تصنعی به آنها بدهید، آنوقت قادر میشوند با وضوح و واقعبینی بیشتری نسبت به موضوعات بیاندیشند”.
با این حال، بکارگیری از ابرقهرمانان در دروههای فلسفه منتقدین خاص خودش را نیز داشته است. بدیهی است که وقتی اساتید دانشگاهی به سختی میتوانند مشتریان پر و پا قرصی برای دروسی همچون «شعر قرون وسطایی» بیابند ولی از سوی دیگر کلاسهای درس برخی از همکارانشان که مثلاً دورهای همچون «معانی و بیان ابرقهرمانانه» درس میدهند مملو از دانشجو است، آنوقت در راهروهای دانشگاه پچ پچهای انتقادانه به راه خواهد افتاد. پروفسور مارک وایت از دانشگاه سیتی شهر نیویورک میگوید که اطمینان دارد دوره «بتمن و فلسفه» او قطعاً خنده و تمسخر برخی همکاران را در پی داشته است و در عین حال متذکر میشود که مشغول تدریس فلسفه کمیک استریپ نیست بلکه از کمیکاستریپ استفاده میکند تا فلسفه درس بدهد.
ویلیام اروین هم کاملاً با این موضوع موافق است و میان کار خود و مطالعات تئوریسینهای فرهنگی (Cultural Theorists) تشابه قائل میشود و میگوید: “امروزه پژوهشهایی که در باب فرهنگ انجام میشوند، مقوله فرهنگ پاپ و نمادهای آن را بسیار جدی میگیرند. البته ما نمیگوییم که مثلاً کمیکاستریپهای سوپرمن معادل آثار هومر یا دانته هستند و یا اعتقاد نداریم که کمیکاستریپهای ابرقهرمانانه باید جایگزین آثار افلاطون و سقراط شوند ولی هدفمان این است که از آنها برای جذب مردم به سمت فلسفه بهره بگیریم و با زبانی با آنها سخن بگوییم که برایشان آشناست”.
آقای روبیچارد تحمل منتقدانی را که میگویند آثار و کلاسهای درس او مباحث سنتی فلسفی را به ابتذال میکشاند، ندارد. او میگوید: ” در فلسفهای که من در آن تخصص دارم یعنی فلسفه تحلیلی (Analytic Philosophy) همواره از آزمایشهای فکری (Thought Experiments) استفاده میشود. پس اگر مثالی که میآوریم به خوبی در خدمت فلسفه ناب باشد، آنوقت واقعاً چه اهمیتی دارد که آیا از دل فرهنگ پاپ آمده یا مثلاً از رمان Middlemarch (اثر جرج الیوت) گرفته شده است؟
شان تریت هم که در دانشگاه نورث تگزاس تدریس میکند به هیچ وجه از بالا رفتن ابروهای منتقدانش دلگیر نمیشود. او میگوید: “وقتی دانشجویان در دنیای قهرمانان شنل پوش و نقابدار کمیکاستریپی قرار میگیرند، به طرزشگفتانگیزی به مباحث عمیق علاقه نشان میدهند. این برای من کافی است زیرا میدانم اینگونه بهتر مهیای دروس سنگینتر میشوند”.